قصه پرغصه آب در خوزستان _ پارهی تن ایران_ که این روزها منجر به تنش آبی شده است قلب هر ایرانی را به درد می آورد. مگر نیاکان ما با دستهای خالی سدهها و هزارها سال پیش از ما در این سرزمین موضوع آب را مدیریت نمیکردهاند؟ پس چگونه ممکن است امروز، شاهد غمِ آب باشیم؟
مرجع مشکلات آب در ایران به طرحهای انتقال آب برمیگردد یا خشکاندن تالابها؟ بهای استخراج نفت است یا کاشت محصولات کشاورزی نامتناسب با اقلیم و یا مدیریت غیرعلمی؟
پروفسور پرویز کردوانی پدر کویرشناسی ایران نه سالها بلکه دهههاست هشدار بیآبی میدهد. او در بخش اول گفتگو با فراز، تاریخچه برداشتهای ولخرجانه از آبهای زیرزمینی را بررسی کرد و دادن راهکار برای مقابله با خشکسالی را به قسمت دوم موکول کرد.
بدون هیچ توضیح دیگری مشروح گفتار پروفسور کردوانی را میخوانید:
سه گام به سوی تشنگی رودها
با اجرای سه برنامه در دولتها کشور به ورطه بی آبی افتاده است که یکی از آن ها همین انتقال آب است. در مرحله اول که مربوط به وزارت آب و برق حکومت پهلوی و قبل از اصلاحات ارضی است گفتند چرا میگویید آب نداریم و وضعیت آب بد است؟! تکنولوژی های خوبی در جهان وجود دارد، چاههای عمیق و غیرعمیق حفر کنید و هر چقدر که دوست دارید آب برداشت کنید. شرکتهای حفاری سر هر چهارراهی حضور داشتند و مردم را به چاه کندن تشویق میکردند.
منظور از چاه های سطحی همان چاه های سنتی است که در خانهها وجود داشت و با یک سطل و قرقره آب را بیرون میآوردند یعنی اگر تا ۲۰متر زمین را میکندند به آب می رسیدند که به آن آب زیرزمینی سطحی گفته میشود. این عدد وقتی به ۵۰متر می رسد چاه نیمه عمیق و از ۵۰ متر به بعد هم می شود چاه عمیق.
وقتی شروع به حفر چاه های نیمه عمیق کردند فهمیدند به آب نمیرسد پس شروع کردند به حفاری چاههای عمیق تا هر چقدر دلشان بخواهند آب برداشت کنند. مثل کسی که در جیباش نخودچی داشته باشد و یک نفر اگر کمی دستش را داخل جیب ببرد کمی نخودچی بردارد منتها ممکن است یک نفر دستش را در جیب فرو کند و همه نخودچیها را بردارد.
این روند به جایی رسید که در حال حاضر در کشور جایی وجود ندارد که چاه ۱۰۰متری به آب برسد و کار به حفر چاه های ۲۰۰ متر و ۵۰۰ متر در نقاط مختلف کشور از جمله رفسنجان و شهرهایی مانند آن رسیده است. در سال ۱۳۴۲ اگر با حفر چاه ۳۰ متری به آب می رسیدند حالا باید ۵۵۰ متر حفر شود. علاوه بر این که قناتها که منبع آبی بودند با آمدن چاهها، دلآزار و کهنه و خشک شدهاند، چاهها هم خشک هستند و بهتر است اینطور بگویم که دیگر آبی وجود ندارد و تمام شده است.
یک روز از گرمسار بر می گشتم دیدم که دارند چاه حفر می کنند و آب روان بود. می گفتند چرا برویم سراغ قنات که بهرهبرداری از آن ۳۰سال طول می کشد. به این ترتیب مردم به سمت حفر چاه کشیده شدند و شاه هم امکانات را در اختیارشان قرار داد. نکتهای که مدنظر قرار ندادند اما این بود که چاه آب، مثل پسانداز است و با پایین رفتن آن روزی تمام می شود. بیش از۷۰۰تا ۸۰۰ هزار چاه در کشور ما حفر شده است.
مرحله دوم اما مربوط به پس از انقلاب است. بعد از انقلاب میخواستند متکی به خود باشند و محتاج کشورهای دیگر نباشند پس به سمت توسعه کشاورزی و صنعت رفتند. صنعت، شهرها و کشاورزی را توسعه دادند ولی آب کم آمد. مثلا در اصفهان که حالا آب کم و جیره بندی است.
ایدهای که در این میان مطرح شد اولویت بندی بود. مثل یک خانوادهای که از طبقه برخوردار است ولی یکدفعه با کم شدن حقوق وضعاش بغرنج میشود. اگر آب سطحی را در این مثال، حقوق در نظر بگیریم با گرم شدن کره زمین، مناطق گرم و دارای بارندگی کمتر، از حقوق کمتری برخوردار شدند و پسانداز قبلی خود را هم از دست دادند.
وزارت آب و برق که پس از انقلاب به وزارت نیرو تغییر نام پیدا کرد بحث اولویت بندی آب را پیش کشید. اولویت اول را به آب شرب و آشامیدنی اختصاص دادند به این صورت که اگر در منطقه ای آب وجود داشت اولویت نخست با آب شرب باشد.
اولویت دوم صنعت بود که مازاد آب شرب را به آن اختصاص دادند چرا که جمهوری اسلامی معتقد بود کشورهای پیشرفته با صنعت توسعه یافته شدهاند. به عنوان مثال هم در مرکز اصفهان و هم تا شعاع ۵۰کیلومتری از مرکز این شهر کارخانه وجود دارد.
با توسعه شهر و صنعت صدای کشاورزان بلند شد که چرا آب بخش کشاورزی را کم کردهاید؟ منبع درآمد روستاهای ایران کشاورزی بود و اینچنین شد که طرح تازه ای به نام «نکاشت» را ارایه دادند یعنی نکارند و عواید زمین را نقدا دریافت کنند. با گذشت یک سال از این طرح کشاورزان متوجه شدند که روستا بدون آب معنی ندارد و اتفاقی مثل شکستن کانال آب یزد توسط کشاورزان رخ داد. همین اتفاق حالا در خوزستان وجود دارد که برنج کاشتند و نشد و میخواهند گندم بکارند منتها با نبود آب مواجه هستند.
نکته بعدی تالاب ها بود که با هرز رفتن رودخانه ها شکل می گرفت و می گفتند این آب غیرقابل استفاده است و تنها پشه های مالاریا را زیاد می کنند و به بخش کشاورزی اختصاص پیدا نکرد. مثال اش هم باتلاق گاو خونی است که خشک شد.پپس در یک نگاه اگر بخواهیم شهر اصفهان را از منظر آب بررسی کنیم صعنت ذوب آهن را از دوره رضاشاه داشت و بعد صنایع کوچک دیگر در آن شکل گرفت، کار کشاورزی ارایه نداد و تالاب گاوخونی را هم گفتند آب مناسب ندارد و خشک شد.
جایی که روزگاری دریاچه بود
در همین زمان دریاچه ارومیه شروع به خشک شدن کرد. طرفداران محیط زیست جمع شدند و عنوان کردند که آب سدها متعلق به دریاچه ارومیه است اما وزارت نیرو اولویت اول را شهر و صنعت در نظر گرفت. بنابراین کشاورزان شروع به حفر هزاران حلقه چاه غیرمجاز در اطراف دریاچه ارومیه کردند. محیط زیست و فعالان آن اما حواسشان به تمام شدن آب زیرزمینی نبود. وقتی می گفتند آب نیست پاسخ می شنیدند از خزر و دریاچه وان آب را منتقل می کنیم و اصلا تمام تمرکزشان بر آب سطحی بود.
در این زمان از من مشورت خواستند که رفتم بررسی کردم و گفتم دریاچه ارومیه خشک خواهد شد و دیگر هم احیا نخواهد شد. دلایلم این بود که منابع حیات آب دریاچه ارومیه توسط پارامترهایی تعیین می شود:
۱ـ رودخانههای پشت سدها که به دریاچه میریزند
۲ـ آب زیرزمینی که شیب آن به طرف دریاچه است و اصطلاحا به آن قانون «ظروف مرتبط» گفته میشود. یعنی آب دریاچه به آب زیرزمینی مرتبط است و اگر سطح آب زیرزمینی بالا بیاید دریاچه آب دار می شود و بالعکس
تا اینجای داستان شرایط آنقدر بغرنج نبود از جایی به بعد گفته شد به صنایع بزرگتری برای شکوفایی اقتصادی نیاز داریم و سرها به سمت طرح های بزرگتری مثل فولادسازی چرخید. گل گهر سیرجان، نساجی و «چادر ملو»ی یزد و مس سرچشمه از دل این طرح اقتصادی بیرون آمدند و اولویت آب به این صنایع اختصاص داده شد. آب را از اطراف فارس و حتی رودخانه و آب چاهها را به چادر ملو اختصاص دادند ولی با خشک شدن و پایین رفتن آب این چاهها به وزارت نیرو گفتند که اگر آب را به این صنایع نرسانید مثل کسی هستید که ماشین۴میلیارد تومانی دارد اما به خاطر نبود بنزین، راکد در پارکینگ مانده است. وزارت نیرو در پاسخ به این مشکل صنایع طرح انتقال آب از دریای خزر را پیشنهاد کرد.
تکنولوژی شیر و شلنگ!
بنابراین تا اینجا سه تکنولوژی در مورد حل بحران آب در ایران را برشمردیم. تکنولوژی اول چاه های عمیق و نیمه عمیق در دوره شاه، دوم سد سازی، کانال کشی و انتقال آب و سوم تکنولوژی شیر و شلنگ! همزمان بحث عدالت اجتماعی مطرح شد اینکه چرا یزد در وسط ایران آب نداشته باشد؟ میتوانیم آب را از منطقهای به منطقه دیگر منتقل کنیم. سال ۹۲ وزیر نیرو از من خواست نظرم را در خصوص طرح انتقال آب بگویم در پاسخ گفتم اگر میخواهید منطقهای را نابود کنید آب را منتقل کنید. کارون را مثال زدم و گفتم نیازی نیست که از این سمت کارون به آن سمت با وسیله ای عبور کنید تنها کافی است پاچه شلوار را بالا بزنید سطح آب به قدری پایین آمده است که میتوانید عبور کنید.
در مورد شیر و شلنگ اینطور بگویم که شما در یک آپارتمان ۴طبقه هم که باشید آب تا طبقه چهارم پمپاژ میشود و گویا آقایان تنها به فکر گرفتن حق انشعاب هستند. شاید به سن شما قد ندهد اما یک زمان مردم با جارو حیاط را تمیز می کردند اما حالا شلنگ جایگزین آن شده است. شهرداری فضای سبز را با اتکا به شلنگ مدیریت کرد. چمن کاریهایی که هم به گرم شدن کره زمین کمک می کند، هم سرطان زاست و هم قدرت تسویهکنندگی ندارد و تازه به این نتیجه رسیدهاند که بگویند شلنگها را برای شستشوی ماشین و حیاط باز نکنید.
فولادسازی در کویر
هم اکنون طرحی که در ۱۸ استان در حال پیگیری است طرح انتقال آب از دریاست. تا این زمان اگر انتقال آب از منطقه ای به منطقه دیگر بود حالا انتقال آب دریا به خشکی و شهرها مطرح است. هزینه آن را هم دادهاند و آب به گلگهر رسید اما به چادر ملو و مس سرچشمه نرسیده است. طرح انتقال آب دریا بسیار طرح نادرستی است چرا که فقط و فقط کسانی که کنار دریا هستند می بایست آب را شیرین کرده و استفاده کنند. اگر صنایع سنگین نیاز به آب دارد به جای کشیدن آب با این طرح هزینهبر، بهتر است صنایع را کنار دریا احداث کنند. به خاطر آخرین مصاحبهام در این زمینه گفتند پروفسور کردوانی گفته است انتقال آب به گل گهر سیرجان اشتباه است اما ما نمیتوانیم پیچ و مهره صنعت را باز کنیم و به کنار دریا منتقلاش کنیم. پاسخ دادم تا به حال اشتباه بود از حالا به بعد اشتباه نکنید و صنایع دیگر را کنار آب احداث کنید.
شما در هیچ کشور توسعه یافتهای نمی بینید که در خشکی صنعت فولاد کار گذاشته شده باشد. پس بهتر است قطاری برای این کار اختصاص بدهند، سنگ ها را با واگن به کنار دریا منتقل کنند و آنجا تبدیل را انجام بدهند. طرح دیگری که در سال ۸۰ مطرح شد باروری ابرها بود که آن هم از نظر من اشتباه بود و البته این طرح محکوم هم شد.
حالا نوبت آبهای ژرف است
طرح دیگر هم آب های ژرف است. چاه هایی که از ۵۰۰ متر تا ۱۲۰۰ متر حفر می شوند عمیق هستند. ولی چاههای ژرف از ۱۲۰۰ تا ۲هزار متر هستند. این چاه ها هیچ کدام مشکل بیآبی را حل نمی کنند. آبهای ژرف به فرض وجود داشتن تنها به واسطه گسلها و به صورت محلی است و شاید بتوان با آن مشکل یک محل و یک قسمت از مثلا تهران را حل کرد و اینطور باور دارم که منطقه به منطقه آب ها تخلیه خواهد شد و تمام می شود که این اتفاق هم منجر به مهاجرت و از بین رفتن کشاورزی خواهد شد. بنابراین در جمع بندی اینطور بگویم اکنون دیگر آبی برای انتقال از منطقهای به منطقه دیگر وجود ندارد و برداشت آب های زیرزمینی هم منجر به سوراخ سوراخ شدن زمین شده به انتها رسیده است. شما وقتی یک نی را داخل لیوان بگذارید برای نوشیدن کافی است اما اگر دو نی یا حتی سه نی داخل لیوان بگذارید به این معنی نیست که آب بیشتر از لیوان برمی دارید بلکه به این معنی است که آب داخل لیوان زودتر تمام می شود.
میگوییم چمن نکارید، گل میکارند!
در تهران قدم به قدم چاه حفر شده است و اگر وزارت نیرو به شهرداری دستور بدهد که چاه حفر نکنند می گویند پس آب را از رودخانه کرج برمی داریم. من معتقدم که کشور را اتفاقا کارشناسان و کاردانها با تحلیل های اشتباه به ورطه بی آبی کشاندهاند. آبهای تهران یا شور شده یا با فاضلاب مخلوط شده است و عملا قابل استفاده نیست. به شهرداری میگوییم چمن نکارید، چمنکاری آب را هدر می دهد؛ میروند بدتر از آن گل کاری میکنند! از بزرگراه مدرس که پایین بروید، مثل قالی، قدم به قدم گل کاشته اند.
آقای کلانتری گفته بودند تا ۵۰سال دیگر در ایران آب تمام خواهد شد من اما امیدوارم تا ۵۰ سال دیگر کسی در ایران باشد و ای کاش به ۵۰سال برسد. البته آقای کلانتری بابت خشک نشدن ارومیه بودجه میلیاردی گرفتند و دریاچه خشک شده را تحویل دادند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟